معنی شعبده و حقه بازی

حل جدول

شعبده و حقه بازی

چشم بندی


حقه بازی

شعبده


شعبده بازی

شامورتی بازی


شعبده

حقه

تردستی، حقه، ریمیا

لغت نامه دهخدا

شعبده بازی

شعبده بازی. [ش َ / ش ُ ب َ دَ / دِ] (حامص مرکب) عمل شعبده باز. شغل و حرفه ٔ شعبده باز:
وآن بتان همچنان در آن بازی
می نمودند شعبده بازی.
نظامی.
رجوع به شعبده باز شود.


حقه بازی

حقه بازی. [ح ُق ْ ق َ / ق ِ] (حامص مرکب) عمل حقه باز. نیرنگ. نیرنج. آرنگ. شعبده.تردستی. جنقولک بازی. سوس گری. چشم بندی:
کند چشمشان از شبه حقه بازی
کند زلفشان بر سمن مشک سایی.
فرخی.
|| فریبندگی. فریب. حیله. مکر. جامبازی. جامغولک بازی. بامبول. بامبول بازی. و با فعل ِ کردن صرف شود.


شعبده

شعبده. [ش َ / ش ُ ب َ دَ / دِ] (از ع اِ) شعبده. بازی که آن را نمودی باشد ولی بودی نداشته باشد. چشم بندی و نظربندی و حقه بازی. (ناظم الاطباء). نیرنگ. بازیگری. تردستی. نیرنج. چشم بندی. سبک دستی. (یادداشت مؤلف). در اصل شعبذه است که گاهی نیز باء آن را به واو تبدیل کنند و شعوذه گویند. (نشریه ٔ دانشکده ٔ ادبیات تبریز سال اول شماره ٔ 7-6) شعوذه. (منتهی الارب). بازیی را گویند که نمودی داشته باشد لیکن او را بودی نباشد و این به حرکت دست و سرعت آن صورت بندد. (برهان). بازیی که به سحر و فن کنند. (غیاث اللغات). بازیی را گویند که نمودی داشته باشد لیکن او را بودی نباشد. مانند: پنهان کردن بازیگران هند مهره را در زیر کاسه و به سرعت هرچه تمامتر از آنجا بیرون بردن چنانکه کسی درنیابد که بیرون برده است. شعبده را به وزن بتکده گفتن و درآمدن شعوده تأمل داشتن بنا بر عدم اطلاع است زیرا هر دو لغت عربی و به ذال معجم مصدر رباعی مجرد است و فارسیان بجای ذال با دال خوانند و این منشاء غلطی است که شده. (آنندراج): به افتعال و شعبده قضای آمده بازنگردد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 425). برجمله ٔ عادات و شعبده ٔ خصمان واقف گشتم. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 603).
گویی همه بر من بکار بندد
هر شعبده کاین روزگار دارد.
مسعودسعد.
دل شعبده ای گشاده از فکرت
جان معجزه ای نموده در انشاء.
مسعودسعد.
به یک شعبده بست بازیش را
تبه کرد نیرنگ سازیش را.
نظامی.
چو زین شعبده یافت شاه آگهی
فرودآمد از تخت شاهنشهی.
نظامی.
شعبده ٔ تازه برانگیختم.
هیکلی از قالب نو ریختم.
نظامی.
- شعبده بازه، شعبده باز. (آنندراج):
تأثیر شد ار دختر رز رام تو جانان
سحر است فسان سازی این شعبده بازه.
محسن تأثیر (از آنندراج).
رجوع به مدخل شعبده باز شود.
- شعبده کردن، چشم بندی نمودن. تردستی و نیرنگ کردن: روزی در حمامی رفت. چند کس را گواه گرفت که هیچ شعبده نکند و هر شعبده کند دروغ باشد. (منتخب لطایف عبید زاکانی، چ برلن ص 139).
- شعبده وار، برطریق شعبده. به نحو چشم بندی. (فرهنگ فارسی معین).

فرهنگ معین

حقه بازی

شعبده بازی، مکاری. [خوانش: (~.) [ع - فا.] (حامص.)]


شعبده

(مص ل.) تردستی کردن، (اِ.) حقه، نیرنگ. [خوانش: (شَ یا شُ بَ دِ) [ع. شعبده] (اِ.)]

فرهنگ فارسی هوشیار

حقه بازی

کنبوریدن تیتالگری فریبش ‎ شعبده بازی، مکاری فریبکاری.


شعبده بازی

عمل شعبده باز چشم بندی.


شعبده

از شعبذه تازی: چشم بندی دوالبازی تردستی ‎ (مصدر) تردستی کردن حقه بازی نمودن، نیرنگ زدن، (اسم) حقه بازی تردستی، نیرنگ.

مترادف و متضاد زبان فارسی

شعبده

افسون، تردستی، ترفند، چشم‌بندی، حقه، حیله، سحر

فارسی به عربی

معادل ابجد

شعبده و حقه بازی

520

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری